سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

دخمل کوچولو

باز گشت به خونه

عزیز دلم دیروز که پنجشنبه بود بابا اومد خونه مامان سادات دنبالمون و امروز صبح بر گشتیم تهران بابا خیلی برای ما دلتنگ شده بود و ما هم برای بابای مهربونت که با صبر زیاد به خاطر راحتی ما دوریمون رو تحمل کرده بود.وقتی رسیدیم تهران وسایلمون رو گذاشتیم خونه و رفتیم خونه عمه نفیسه.ناهار اونجا بودیم مامانی هم بود.بابا میخواست بره نمایشگاه بازیهای کامپیوتری ما رو اورد خونه و رفت برای شما شیر خشک درست کردم خوردی و خوابیدی خودم هم خیلی خستم چون نذاشتی دیشب بخوابم راستی داری بیدار میشی اخه هنوز همسایه بالایی بنایی و سر و صدا داره و خواب دختر ناز مامان رو به هم ریخته
9 تير 1391

بی قراری شبانه دخملی

گل من چند شبه خیلی بی قراری می کنی و من نگران میشم.عزیزم شبا ساعت 11 به بعد بیدار میشی و تا بعد اذان صبح بیداری.گلمدیشب خیلی بی قراری کردی و به شدت و با صدا گریه می کردی هر چی التماست می کردم که اروم باشی فایده نداشت و کلی جیغ کشیدی.
9 تير 1391

ازمایشات دخملی در قم

سلام جیگر مامان.عزیز دلم برای چکاب مجدد زردیت با بابا بزرگ جون بردیمت دکتر و از مایشگاه زردیت از 7.8 رسیده بود به 9.2وبالاتر رفته بود دو روز بعد تست شنوایی سنجی بردیمت اخه گفته بودن گوشات جرمیت داره ولی خدا رو شکر سالم سالم بودی.و روز بعد خیلی زرد تر شدی بردم ازمایش رسیده بودی به 10.9 ومن گریه می کردم.گلم نمی دونی چقدر عزیزی و چقدر دوست دارم .عزیز دلم خدا کنه زود زود زردیت خوب بشه از نگرانی دارم دق میکنم.گلم پنجشنبه بابا اومد خونه مامان سادات و شما رو بردیم دکتر گیاهی تا شاید شما رو حجامت کنه و زردیت خوب بشه ولی فقط داروی گیاهی داد.ترنجبین و تخم گشنیز خدا کنه زود زود خوب بشی
9 تير 1391

اولین مسافرت و زیارت گل دخمل

دختر گلم جمعه هفته قبل.من و تو وبابا رفتیم قم خونه بابا بزرگ.بابا با مامانی و عمو جواد اینا رفتن خونه عمو حسین.ما هم پیش خاله سحر جون و بابایی و مامان سادات بودیم ظهر دایی و زندایی هم اومدن.شب بابا زنگ زد که کارامون رو بکنیم تا ما رو ببره حرم و گل دخمل رو بردیم با مامانی و زنعمو سمیه و فاطمه جونی زیارت.زیارتت قبول کو چولوی مامان. ...
9 تير 1391

برای دوست جونیا

سلام دوست جونیا ما بر گشتیم با یه عالمه خبر و عکسش از سارای گلم ممنون از لطف همه خاله های مهربون و نی نی های گلشون ایشالا همیشه سالم باشید.دلمون خیلی براتون تنگ شده بود.بوسسسسسسسسسسسسس ...
9 تير 1391

سارای گلم بستری میشه

عزیز دلم سلام مامانی.شنبه که رفتیم پیش دکتر مامان دکتر گفت که زردی شما خیلی بالا هست و باید یه از مایش بدی.شنبه با مامان سادات رفتیم زردی داشتی.دکتر گفت باید بستری بشی با بابا رفتیم بیمارستان میلاد.اونجا بستری شدی تا امروز که پنجشنبه بود و مرخص شدی.این چند روزه حسابی بغلی شدی و امروز و الان کلی من و بابا رو اذیت کردی.
2 تير 1391